کتاب تن تن و سندباد | ... | |
هوالمحبوب
وقتی می شود به فرزندان ، از بچگی روحیه مقاومت را القاء کرد سکانس اول
#سندباد (نماد #مقاوت داستان) : ما باید بدانیم که آنها تا صاحب سرزمین های #مشرق_زمین نشوند، از اینجا نمی روند حالا هم دارند خودشان را برای #جنگ آماده می کنند.
یاران سندباد خوشحال، هر کدام در گوشه ای از عرشه نشسته بودند. #علی_بابا : کاری کردیم که اصلا اسم اینجا را هم فراموش کنند. #علاءالدین : اما من فکر می کنم آنها همین حالا هم دارند برای ما #نقشه می کشند. سندباد : زنده باد علاءالدین!حق با توست. علی بابا با صدایی لرزان : چه زود کام ما تلخ شد! مثلا ما خوشحال بودیم که پیروز شده ایم! سندباد : حالا هم پیروزیم. ولی نگهداری #پیروزی گاهی مشکل تر از بدست آوردن آن است. این روزها نگاه همه ی قهرمانهای افسانه های مشرق زمین به نبرد ما با تن تن و یارانش دوخته شده. پرانتز باز : امروز هم ، نگاه امت های اسلامی به جمهوری اسلامی ایران است!
#رستم : اهل این آبادی کجا هستند پدر؟ پیرمرد : در خانه هایشان پهلوان! سندباد : در خانه هایشان؟!! در این وقت روز؟! خورشید هنوز در آسمان است! مگر اهل این آبادی کار و زندگی ندارند؟ پیرمرد: دنیا عوض شده سندباد. مردم هر زمان فرصتی بدست می آورند به خانه هایشان می روند و خودشان را مشغول می کنند. _ با چه؟ _ با #جام_جهان_بین _ جام جهان بین؟! _چطور چنین چیزی ممکن است؟! _ چه می شنوم؟! مگر ما تن تن و یارانش را شکست ندادیم؟ _ می گویند با #ماهواره! صنعت این قرن است. آنها این بار از بالا به سرزمین قصه های مشرق زمین حمله کرده اند. می گویند قصد کرده اند با این دستگاه همه چیزمان را عوض کنند. سندباد: فهمیدم ! پس دوباره حمله کرده اند. _ بله سندباد. آنها در جام جهان بین به کوچک و بزرگ نشان می دهند که فقط خودشان قهرمان هستند. رستم پرسید: پدر! آیا در جام جهان بین ، اثر و نام و نشانی از ما هم هست؟ _ نه پهلوان . در حقیقت کار آنها این است که نام و نشان و اسم و رسم شما را از سرزمین قصه هایمان پاک کنند. چقدر تن تن و دوستانش #نیرنگ بازند !
از کتاب : تن تن و سندباد
نویسنده : آقای محمد میرکیانی
#دشمن_شناسی #مقاومت از #کودکی
[جمعه 1395-07-30] [ 02:40:00 ب.ظ ]
لینک ثابت ![]() ممنون از روشنگریتون 1395/07/30 @ 22:44
|